قریب به یک سال پیش به همت جمعی از شاعران و اهالی بیرجند و به سرپرستی و هماهنگی آقای مصطفی علیزاده تایپ مجموعه غزلیات حکیم نزاری قهستانی آغاز شد. کار بزرگی که با پیوستن علاقمندان داوطلب دیگر از سراسر کشور ادامه پیدا کرد تا این که طی روزهای اخیر تکمیل شد و در نهایت در گنجور در دسترس علاقمندان قرار گرفت.
حاصل کار این جمع بزرگ در دسترس قرار گرفتن ۱۴۰۸ غزل این شاعر بزرگ برای علاقمندان ادبیات فارسی است تا بتوانند با این شاعر بزرگ (اما گمنام و مهجور) آشنا شوند و از غزلیات شیرین و دلنشینش لذت ببرند.
تلاش شده با وزنیابی (عموما به شکل خودکار و با استفاده از سرویس سرود) و برچسبگذاری قافیههای کل اشعار حکیم نزاری زمینهٔ تحقیق آسانتر و بررسی تأثیر و تأثر این شاعر بر و از دیگر شاعران بزرگ پارسیگو (به کمک قابلیت شعرهای مشابه) فراهم گردد.
این مجموعه نیز (شامل حدود ۱۴٬۲۶۴ بیت) علاوه بر سایت گنجور به روال سایر مجموعهها، در گنجور رومیزی، ساغر و گنجور اندروید نیز از طریق «دریافت مجموعهها» در دسترس است. نسخهٔ epub نیز از کتابخانهٔ گنجور قابل دریافت میباشد.
از همت بلند مشارکتکنندگان در این کار بزرگ (خصوصا آقای علیزاده مدیر پروژه) قدردانی میکنیم و امیدواریم همت ایشان تکثیر شود و در آینده شاهد در دسترس قرار گرفتن آثار دیگر شاعران بزرگ ایرانزمین در گنجور به شیوهٔ جمعسپاری باشیم.
چه آورم به تو چون هر چه هست جمله تو داری
مگر شفاعت و عجز و نیازمندی و زاری
تو بی نیاز و نزاری نیازمند به فضلت
روا مدار که گوش نیازمند نداری
توآن نِئی که گُذاری عزیز کرده ی خود را
میان خُوف و رَجا مانده در کَشاکَش و خواری
تویی همه تو بسی هم تو دست گیرِ تمامی
جز از تو از که توان خواست اِستعانت و یاری
منم که دامن آلوده می کِشم ز پس و تو
منزه از همه آلایشی، مُقدَس و باری
چنان ز آتش عدل تو خائفم که ندامت
ز دیده سیل روان می کند چو ابر بهاری
به عِزّ عزت پاکان که چِرک ذلت بنده
به آب عفو بشویی ز غسل پاک بر آری
نَه طاعتی که توان کرد در جَزاش مُعَوَّل
نکرده کار و طمع داشتن به اُجرت کاری
ز خاک تیره توانی که در دَمم برسانی
در آن گروه که بر سِدره می کشند عِماری
مرا رضای تو باید نه جنّتی مُتَوَهَّم
من آن نئم که فریبم به زلف و خالِ حَواری
به سَهو های خطِ من حساب من ننویسی
به کرده های بد من حقوق من نگذاری
به صِدق نیّت نیکان که صحبتم بنمایی
به یُمن همّت مردان که ضایعم نگذاری
ز دست عُذر از آنم گرفته دامن عَفوت
که کرده های قَبیحم به روی باز نیاری
گناه بنده اصرار کرده روزِ مَظالم
به فضل خویش ببخشی به عَفو خویش سِپاری
در آن زمان که سرآید زمانم از سرِ رحمت
ببخش و باز مَنه دست رد به روی نزاری
((حکیم سعدالدین نزاری قُهستانی))
با سلام. این شعر در دیوان حکیم نزاری وجود ندارد و به صورت دستنویس است.
با سلام مجدد. این شعر در مقدمه دیوان حکیم نزاری هست ولی در فهرست اشعار متن قرار داده نشده