آنچه در پی میآید مقالهای است به قلم آقای سعید کریمی که با کسب اجازه از ایشان و با کمی ویرایش در تازههای گنجور بازنشر شده است. نویسنده، این مقاله را در تاریخ هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ در وبلاگ شخصی خودشان منتشر کردهاند. به گفتهی ایشان مقاله به مناسبت روز سعدی (اول اردیبهشت) تهیه و اول بار در جلسهای به میزبانی انجمن ادبی دانشگاه بوعلی سینا ارائه شده بوده است.
پیش گفتار
با هر تعریفی به شعر نگاه کنیم، از مقولهی زبان ناگزیریم. به قول ِ محمدرضا شفیعی کدکنی در سطور ِ آغازین ِ موسیقی شعر «شعر حادثهایست که در زبان روی میدهد و در حقیقت گویندهی شعر، با شعر ِ خود، عملی در زبان انجام میدهد».
کلام ِ سعدی (چه شعر و چه نثر) بی شک یکی از قلل ِ رفیع ِ زبان پارسی است که به کشف ِ ظرفیتهای ویژهای در این زبان انجامیده است. همین که مهمترین نمونهی سهل و ممتنعگویی در ادبیات پارسی، سعدیست خود حکایت از تمایز ِ ویژهی آثار ِ او از دیگران دارد. پیش از آغاز ِ بحث ِ اصلی ِ این گفتار لازم میدانم یادآور شوم به قدری سعدی در ادبیات ِ کلاسیک ِ پارسی جایگاه ِ ویژه ای دارد که به صرف ِ اینکه سعدی در نظم یا نثر به حرکتی در حیطهی فرم یا نحو دست زده باشد، این حرکت میتواند مشروعیت یابد و اگر سعدی از حرکتی اکراه کرده باشد میتوان گفت که آن حرکت در ادبیات ِ کلاسیک مشروعیت و مقبولیت نداشته است. برای اثبات ِ این مدعا (اگر آنرا همانند ِ نگارنده بدیهی نپنداریم!) البته که مجال ِ گسترده ای لازم است که خارج از حوصلهی این گفتار است.
برای درک ِ بهتر از تلقی ِ سعدی از شاعرانه گی میکوشم تا در این مجال با بضاعت ِ اندکی که دارم به بررسی ِ غزلی مشهور از او بپردازم، که هم او گوید:
به راه ِ بادیه رفتن به از نشستن ِ باطل
اگر مراد نیابم، به قدر ِ وسع بکوشم